نگار سلیمانی

[vc_row][vc_column][vc_column_text]

آگاه باش که این سناریو لامکان است!

 

و دیگر آسمان را نخواهی دید…

… با جلوه گریِ بناهای سر به گردون سای که تنِ آسمان را می خراشند.

نویسنده می نویسد: سکوت یعنی چه؟ وقتی همه ی عالم این چنین بلند و رفیع در جلوه اند. بناهای بلندی که فریاد می کشند، ما را ببینید، ما را ببینید، ما را شأنی است عظیم، اگر چه از زیرِ دستانِ کوچکِ شما به در آمده باشیم. افق را نه، که ما را ببینید ما زینتیم.

اینجا، آسمانِ اردبیل، همیشه و سخاوتمندانه آبیِ پر رنگش را هدیه ی چشمانت می کند و حرکتِ مدامِ ابرها را با فراخیِ معابرش حتی کنار ساختمان های قد علم کرده، نشانت می دهد.

خوشحالم که در اردبیل، شهرِ من، خلافِ این را شاهدیم. هر جا که به زمین چشم ندوزی، به جسم، به خاک چشم ندوزی و سر بلند کنی آسمان را می توانی تماشا کنی. ابری در حرکت را می بینی و یقین داری که او موظف است سایه بیاندازد بر برگزیده ای از بندگانِ خوبِ خداوند در این شهرِ رَسته (روییده) به دامان مقدسِ سبلان، خاستگاه زرتشتِ پیامبر.

بیا و اینبار از هر جایی که خودت ایستاده ای با من آسمانت را بگرد.

 

آسمان اردبیل

 

و دیگر خورشید را نخواهی دید…

 

  • و دیگر خورشید را نخواهم دید؟
  • … این جا هر اینچش 2000 دلار قیمت دارد! حالا چه خورشید بتابد، چه نتابد…
  • نمی ارزد.

خوشحالم که در اردبیل، شهرِ من، نیازی نیست برای دیدن نور سماوات و سپیدیِ برافراشته ی سبلان، بالانشین باشی. اینجا خورشید جلوه گری می کند. اشعه های نور چه در تابستان از بالای سرت، چه در زمستان رو به چشمت، از هر شعاعِ نقشه ی شهر رد می شوند و به نحوی خود را به تو می رسانند. به گمانم زرتشت که از کوه پایین آمد با خورشید عهد بست که همواره بر این شهر بتابد و بعد آتش را با خود به میان مردم آورد، از این رو بر سر سبلان همواره آبی ست بر شعله های خاموشش. دیگر آرام گرفته و با وقار نظاره گر مردمی است که پشت شان به او گرم است و گرمای وجودشان را از دل همین کوه گرفته اند. کوهی که وقتی که در شهر راه می روی بالاخره از جایی به تو چشمک می زند و دعوتش را به عروج و گرفتنِ وحی (معنای ساوالان) به گوشت می رساند.

 

آسمان اردبیل

 

در این شهر روزها تکراری نیست

 

  • مگر آسمان به زمین آمده است؟
  • آری

در اردبیل همیشه آسمان به زمین می آید، به همین دلیل است که این شهر مقدس است. از کُنه اسمش از آرتاویل پیداست. آسمانش یا می تابد یا می بارد و هر بار تو را زنده می کند یا به نور یا به برف و باران. هر بار زندگی در لحظه را یادآورت می شود با ابرهای همواره درحال حرکتش جاری بودن را یادت می دهد. فرقی نمی کند کجا باشی آسمانِ این شهر همیشه بر فراز تو می چرخد. آسمان این شهر موهبتی ست هوای پاک این شهر هدیه ایست برای هر آنکس که دمی دارد و بازدمی.

 

آسمان اردبیل

نویسنده می نویسد: خوک گردن کلفتی دارد. برای همین نمی تواند سرش را راحت تکان دهد. خوک تنها حیوانی است که قادر به دیدنِ آسمان نیست، به خاطرِ گردنِ کلفتش و از همین رو نجس است و تنها به این دلیل که نمی تواند آسمان را ببیند، تا ابدالدهر نجس خواهد ماند…

 

فقط کافیست

سرت را بالا بگیری و با عزت راه بروی کمی فقط کمی سر به هوا و عاشق و امیدوار نه سر در گریبان و سر به زیر، نه گم در عوالمِ مرز دارِ زمینِ همرنگِ زیر پایت بلکه مشتاقِ تابش خداوند به همراه ابری که تو را انتخاب کرده به عنوان برگزیده ای از بندگان خوب خدا.
حواست هست؟ می بینی که کره آسمان با نگاه تو قاچ خورده؟ سقف نگاهت آسمانی ست که صاف و براق و خوش نفس با تو هم رکاب شده است و همه جا دنبالت می کند مثل خدا همیشه با توست.

این شهر تکراری نیست

لحظه هایت

زندگی ات تکراری نیست

حتی اگر ثابت یک جا بنشینی و اطراف را مدام نگاه کنی باز هم تکراری نیست چون آسمانِ چشمانت سقفی دارد که هر لحظه در حال تغییر است.

 

آسمان اردبیل

 

در اردبیل شهر من

 

آسمان اردبیل - مردم اردبیل

آسمانِ چشمِ تو آیینه ی خدایی ست که در این نزدیکیست و با نگاهِ مردمش به تو لبخند می زند. اینجا همیشه گرم است.

 

آسمان اردبیل

اینجا آسمان بر زمین نشسته است.

 

آسمان اردبیل در خیابان حافظ

با حافظ

سبز و آبی رنگ ها، چنین وسیع و به زیبایی با ساختمان های کوچه قاب شده است.

 

آسمان اردبیل

با آزادی

مهر آسمان به دل خانه ها افتاده است.

 

آسمان اردبیل

با اوچ دکانِ خمیده اما متین

نگاه سلطان ساوالان مهمانت شده است.

 

آسمان اردبیل

و دانش که

آسمانش فرشته های پیچیده به ابر و باد را می ماند.

 

هر جا که باشی آسمانت را ببین.

حرکت سریع ابرها را ببین.

هیچ لحظه ای از زندگی ات تکراری نیست.

این شهرِ آبی و روشن را با آسمانِ بالای سرش، گرم بگرد.

 

آسمان اردبیل و سیلوئت شهر اردبیل

پژواکی از صدا از سکانسِ اول حرکت می کند و به موانعِ متعددی برخورد می کند و عاقبت انرژی اش مستهلک می شود… بنابراین صدایی به گوش نمی رسد که : ” و دیگر آسمان را نخواهی دید!”

نگاهت را تغییر بده و با اندیشه ات پرواز کن.

هر بار که از خانه بیرون می آیی قابی از آسمان را که در این لحظه فقط و فقط تو را از کل جهان مخاطب قرار داده تماشا کن.

تنها تو شاهد زایش این تصویر و مرگِ در دمِ  آن شده ای.

آسمان همواره در حال حرکت و تغییر است و هر لحظه، در ابدیت، فقط یکبار اتفاق می افتد و این تو هستی که انتخاب شده ای برای ثبت این لحظه ی منحصر به فرد.

تو برگزیده ای از بندگان خوب خدایی. پذیرای این تصویر ناب و تکرارنشدنیِ آسمان باش سلامش را پاسخ ده و با لبخندی بدرقه اش کن.

 

ره آسمان درونست پَر عشق را بجنبان
پَر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند

 

مولانا

 

وام گرفته از ادب دانیِ بی حد و حصر جناب رضا امیرخانی در کتاب بیوتن…

 

 

[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]