دلیل اینکه ما انسان ها آرزوی زیستن در برخی شهرها را داریم تصویر ذهنی ما از آن شهر ها است. یک تصویر ذهنی مثبت با ویژگی های دلبخواه مان به گونه ای که حتی تصورش ما را به وجد می آورد. اما چند سوالِ مهم، چگونه تصویر ذهنی از یک شهر در ما شکل می گیرد؟ تصویر ما از شهر خودمان و یا شهرهای مختلفی که به آن ها سفر کرده و یا تنها اسمشان را شنیده ایم چگونه در ذهنمان نقش بسته است؟ ذهنی که تمام تصمیم گیری ها در طول زندگیمان از درگاهِ آن می گذرد.
اهمیت تصویر ذهنی از یک شهر
هر آنچه که در مورد یک شهر می شنویم، می بینیم، می خوانیم و یا تجربه می کنیم یک تصویر زنده و در حالِ تغییر در ذهن ما ایجاد می کند تصویری که موضع ما نسبت به آن شهر را مشخص می کند مثل اینکه دوستش بداریم یا نه، بخواهیم به آنجا سفر کنیم و یا حتی زندگی کنیم یا نه؟ و شاید حتی این تصاویر شهرها را در ذهنمان ترسناک جلوه دهند به گونه ای که فکر کنیم حتی ارزش یکبار رفتن را هم ندارند. بیشتر ما با شنیدن اسم پاریس و یا استانبول هیجانزده شده و لبخند می زنیم و حتی حال و هوای خوبی از آن ها را تصور می کنیم اما با شنیدن نامِ برخی دیگر خم به ابرو می آوریم و احساس بدی به ما دست می دهد. این ها همه به دلیل پیش فرض های ذهنی مان در مورد آن شهرها و تصویریست که از آن در ما شکل گرفته است. پس تصویر ذهنی از یک شهر، با اطلاعاتی که آگاهانه و ناآگاهانه وارد ذهنمان شده است تاثیر مستقیمی در تصمیم گیری ها و رفتارمان نسبت به آن شهر می گذارد اما مهم ترین عامل در ساخته شدن این تصویر در اذهان عمومیِ داخل و خارج از کشور چیست؟
تصویر ذهنی از یک شهر را مردمش می سازند
مهم ترین نقش در ساخت تصویر ذهنی از یک شهر را شهروندانِ آن به عهده دارند با رفتار و احساس مسئولیتی که در قبال شهرشان دارند و ارتباطی که با گوشه و کنار آن برقرار می کنند. اگر دقت کنیم به آنچه که در زندگی روزمره از شهرمان به زبان می آوریم و در بین خودمان چگونه یادش می کنیم، متوجه می شویم که چه چیزی از شهرمان را به جهان مخابره کرده ایم و جهان ما را چگونه می بیند. نگاهی که بر سودآوری و رفاه اجتماعیِ آن شهر تاثیر مستقیمی دارد.
آیا با افتخار از اصالت شهریمان حرف می زنیم، گو اینکه خود را بدان نام مزین می کنیم یا از آوردن نامش شرم داریم و حتی ترجیح می دهیم خود را به شهری دیگر نسبت دهیم و اصالت خود را پنهان کنیم؟ چه چیزی منجربه این نوع نگرش به برخی شهرهامان شده است؟ پاسخ چیزی نیست جز عزت عمومی مردم یک شهر، ذهنیت شان از شهرشان و رفتاری که خودشان با شهرشان دارند.
تا زمانی که ما به خودمان به عنوان ساکنین یک شهر بها ندهیم نمی توانیم انتظار داشته باشیم که جهان برای ما ارزش قائل شود. ساخت تصویر ذهنی از یک شهر و گسترش آن تنها از درون شهر و توسط مردمش ممکن است، تنها آنچه را که ما خود می بینیم و بدان باور داریم می توانیم به بقیه منتقل کنیم. چون جهانیان در وهله اول به طرز برخورد ما با شهرمان به عنوان محل زندگی مان نگاه می کند و بر اساس تصویری که ما به آن ها ارائه می دهیم، ذهنیت گرفته و به همان شکل رفتار می کنند.
هر شهری نماد و معرف شهروندانش است و این سخن یاوه نیست، گزافه نیست و حتی به طرفداری از شهرداری ها، یک شعار نیست. یک قصاب یک رفتگر یک شهردار یک عکاس و یا یک مغازه دار غیر از اینکه در نقش های فردیِ خود جای گرفته اند همه اهلِ یک شهر هستند با عقبه و تاریخ و هویتی مشترک مثلا یک اردبیلی یا یک خرم آبادی که در مقیاس کشوری و جهانی با آن تعریف می شوند و پر واضح است که این شخصیتِ جمعی از رفتار تک تک شهروندان شکل گرفته و کاملا به آن وابسته است. شهر ما شکلی را که ما به آن نسبت می دهیم به خود می گیرد و اگر تفکر و نگاه غالب شهروندان نسبت به آن بی تفاوتی و یا بی ارزشی باشد قطعا شهر نیز به بی تفاوتی و بی ارزشی دچار شده و نهایتا به فراموشی سپرده می شود اول از طرف ساکنینش و بعد جهانیان.
چگونه تصویر ذهنی بهتری از شهرمان بسازیم؟
الگوی غالب رفتاری شهروندان که کاملا در شهر اثر می گذارد تنها بازتاب نحوه ی تفکر آنان است، از این رو شهر را آیینه ی تمام نمای مردمش می دانند و برای اینکه شهر روی خوشش را به ما نشان دهد باید الگوی فکری شهروندان و نهایتا رفتارشان تغییر کند. برای تغییر الگوی ذهنی باید بپذیریم که خوب و بد، زشت و زیبا، و… واقعیتِ جهان مادی هستند و نه شمارش نکات مثبت و نه نکات منفی، هرگز تمامی نخواهند داشت و این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم کدام جنبه را بیشتر ببینیم.
بر اساس قانونی که در این جهان حکمفرماست ما به هر چیزی توجه کنیم، اصل و اساس آن را به زندگی خود دعوت کرده و بیشتر با آن مواجه خواهیم شد. در واقع تمرکز بر کاستی ها، نکات ضعف بیشتری را به چشم آورده و احساس بدتری نصیبمان می کند و توجه به نکات مثبت، خوبی های بیشتری به ما نشان داده و احساسمان را بهتر می کند. با این حساب، دیگر حجت بر ما تمام است چرا که همین موضوع دقیقا در شهرها نیز صدق می کند.
اگر ذهن غالب شهروندان، جستجوگر ویژگی های مثبت شهر باشد، خواه ناخواه رفتارشان تغییر کرده و شهر نیز نکات مثبت بیشتر و روی خوشش را به آن ها نشان می دهد. در واقع تجربه هر فرد از شهرش و میزان رضایت او کاملا به طرز نگاه وی بستگی دارد.آسفالت ترک خورده یا برگ ریزِ درختان، شما کدام را اول می بینید؟ تا زمانی که خودمان از بودن در شهرمان لذت نبریم و تصویر مثبتی از شهرمان، جایی که در آن زندگی می کنیم در ذهن مان خلق نکنیم و ارزشمندی را در وجود شهرمان نیابیم با گذر ایام دچار زوال خواهیم شد.
کلام آخر
در سال 2018 وین پایتخت کشور اتریش زیست پذیرترین شهر جهان نام گرفت، کشوری که بعد از جنگ جهانی اول فرهنگ، هویت و ساخت الگوی فکری و ذهنیِ درست را اساس پیشرفت خود قرار داد، نه ساخت کارخانه ها را و توانست به این مهم با تلاش کل افراد جامعه دست یابد. باید باور کنیم هر شهری ویژگی های مثبتی دارد که اگر نداشت از ابتدا شکل نمی گرفت و مأمنِ حیاتِ مردمش در جریان نسل ها نمی شد و این مردمش هستند که تنها منبع معتبر و آگاه برای شناخت و بازگویی ویژگی های منحصر به فرد و مثبت شهرشان هستند.
تصویر ذهنی از یک شهر با باور و نگاهی که مردمش بدان دارند و نحوه رفتار و تعاملشان با آن، در ذهن جهانیان ساخته شده و تاثیر مستقیمی در جذب سرمایه و گردشگر می گذارد چرا که گردشگر تنها برای دیدن تک بناهای تاریخی نیست که سفر می کند بلکه مشتاق تجربه ی زندگی ایست که بین مردم و در شهر جریان دارد و مقاله روزی روزگاری در تبریزوسیتی که با مضمون برداشت گردشگران خارجی از شهر تبریز نوشتیم نیز گواهی بر این مدعاست.
اگر تصویر ذهنی از یک شهر بد باشد، ذهن بازدارنده عمل کرده و حتی می تواند ارزش بازدید از یک کاخ بی نظیر در سطح جهانی را کمرنگ جلوه دهد. تنها کافیست سفرهایی که تا بحال به شهرهای مختلف داشته ایم را مرور کنیم و حسی که از ترکیب همه ی اتفاقات، رفتارها، مردم و بناها در ذهنمان مانده است را به یاد آوریم تا به تاثیر رفتار مردم در ساخت صحیح تصویر ذهنی از یک شهر، تجربه و خاطراتش بیشتر پی ببریم و یک بازنگریِ جمعی در باور و رفتارمان نسبت به شهرهامان داشته باشیم.